زبانحال عبدالله بن الحسن با سیدالشهدا علیهالسلام
بین خـیـمه با غـم یادت تفـکّـر میکـنم تـشـنـهام بر تـشـنـگی تو تـدبّـر میکـنم میزند غیرت به دل موجی و میآیم به سر دامنت را از گلِ جسمم عمو پُر میكنم دعـوتت لبیک گـفـتم ای غـریب کربلا قابـلم دانـسـتـهای از تو تشـكّـر میكـنم بسكه میخواهم تو را افتاده بین قتلگاه در هوای سینهات اكنون تـبلوّر میكنم آخـرین سـرباز جـانـبـاز قـیـام تو شـدم اعـتـبـارم دادی احـساس تـكـبّر میكـنم همچو بابایم در آغوشم گرفتی ای عمو وقت جان دادن پدر را من تصوّر میكنم ای عمو با این همه زخم تن و سوز عطش از چنین صبری من احساس تحیّر میكنم |